داستانهای چندی از این قبیل در فضای مجازی و "شبهواقعی" (مجلّات و نشریّات برگرفته از اینترنت) در حال تعریف و ترویج است که هرچند بعضاً تکذیب هم میشود، ولی معلوم نیست چرا هیچوقت ریشۀ این دروغها و نام کسی که برای اوّلین بار شایعشان کرده و همچنین انگیزۀ او از این کار، اعلام نمیگردد؟! شرمآورترین داستان ساختگی از این سنخ که شنیدم، داستان مربوط به ریشهیابی اصطلاح "بیلاخ" بود. با کسب اجازه از ژولورن، داستان تخیّلی مورد بحث از این قرار است که:
"بیلاخ " کی، از کجا و چگونه یک حرکت اشارۀ جهانی شد؟ دﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻤﻠۀ مغولها و حکومتشان در ﺍﺮﺍن، بیرحمترینﺳﺮﺩﺍﺭ ﺁﻧﺎﻥ "ﺑﻼﺧﻮﺧﺎﻥ" ﻧﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ. او ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺮ، ﺑﻪ ﺳﺎﺩ ﻧﻤﺸﺖ ﻭ انگشتان ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﻣﺮﺩ تا خونریزی بیش از حد، موجب مرگ اسیرش شود. ﺩﺭ ﺍﻦ ﺑﻦ، ﺍﺯ ﺳﺮﺩﺍﺭﺍﻥ دلیر ایرانی ﺑﻪ ﻧﺎﻡ "ﺑﺎﻣﺸﺎﺩ" ﻪ ﺍﺯ ﻧﻮﺍﺩﺎﻥ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺑﺰﺭ ﺍﺮﺍﻧ ﻌﻨ ﻮﻣﻪ ﺑﻮﺩ، ﺑﺮ ﺿﺪّ ﺍﻭ ﻗﺎﻡ ﺮﺩ ﻭ ﻃّ ﻧﺒﺮﺩﻫﺎ ﺑﺴﺎﺭ، ﺑالاﺧﺮﻩ ﺩﺳﺘﺮ و اسیر "بیلاخو" ﺷﺪ. چهار ﺭﻭﺯ ﺍﺯ دستگیری ﺍﻭ ﻣﺬﺷﺖ. ﺩﺭ ﺣﺎﻟ ﻪ چهار ﺍﻧﺸﺖ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻗﻄﻊ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻧﺸﺖ ﺷﺼﺘﺶ ﺑﺎﻗ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮد. او در یک شب مهتابی ﺑﻪ ﻤ ﺎﺭﺍﻧﺶ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ سردار بیرحم مغول ﻓﺮﺍﺭ ﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﺠﻬﺰ ﻗﻮﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺟﻨ ﺑﻼﺧﻮ ﺧﺎﻥ ﺭﻓﺖ. اینبار شجاعانه ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺎ ﺩﺭآﻭﺭﺩ ﻭ ﺳﺲ ﻧﺎﺣۀ ﺑﺰﺭ ﺍﺯ ﺍﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫ ﺁﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻧﺸﺴﺖ. او در حرکتی انتقامجویانه و خفّتبار، جسد بیجان بیلاخو را به اسب خود بست و در شهر و در انظار عموم مردم گرداند. ﻣﺮﺩﻡ خوشحال از شجاعت بامشاد، ﺑﻪ ﺧﺎﺑﺎﻥﻫﺎ ﺷﻬﺮ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ بامشاد که چهار انگشتش را در اسارت بیلاخو از دست داده بود و در حالی که چهار ﺍﻧﺸﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ در کف دست ﺟﻤﻊ ﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﻧﺸﺖ ﺷﺼﺖ ﺧﻮﺩ را به هم نشان میدادند، به جشن و پایکوبی پرداختند. ﺍﺯ ﺁﻥ ﺲ ﺍﻦ ﺭﺳﻢ و این حرکت، "بیلاخو" و سپس "بیلاخ" ﻧﺎﻡ ﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﺮ ﺴ ﺍﺯ ﺎﺭ ﺴ ﺩﺮ ﺧﻮﺷﺶ ﻣﺁﻣﺪ، ﺑﻪ ﺍﻭ بیلاخ میداد. اروپاییانی که در آن زمان به ایران سفر کرده و مشغول تجارت بودد، ﻢﻢ ﺍﻦ ﺭﺳﻢ را به کشور خود ﻣﻨﺘﻘﻞ کردند و در تغییرات تلفّظی به دلیل نبودن حرف "خ"در زبان انگلیسی، ﺑﻼﺥ ﺑﻪ "بیلایک" ﻭ ﺳﺲ "ﻻ" (like) ﺗﺒﺪﻞ ﺮﺩﺪ و جالب است بدانیم امروزه این حرکت جهانی شده و در تمام کشورهای جهان به وفور در زندگی روزمرّۀ مردم با معنی واحد "آفرین - اوکی" مورد استفاده قرار میگیرد و روزانه میلیونها بار در کشورهای مختلف از آن استفاده میشود. در برخی سازمانها و تشکیلات مثل هواپیمایی و فرودگاهها و کار با جرثقیلها، از این حرکت با معنی تعریفشده استفاده میشود. ﺣﺎﻝ ﺍﻦ ﺳؤﺍﻝ ﺶ ﻣﺁﺪ ﺮﺍ ﺍﻦ ﺣﺮﺖ ﺩﺭ ﻧﺰﺩ ﺍﺮﺍﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎ ﺑﺪ ﺟﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ، امّا در اروپا و سایر نقاط جهان، "آفرین بر تو" و یا "اوکی" معنی میدهد؟ پاسخ اینجاست که: ﻣﻐﻮﻻﻥ ﺗﺎ سالها بعد از "بیلاخو خان" و "بامشاد" ﺑﺮ قسمتهایی از ﺍﺮﺍﻥ ﺣﻮﻣﺖ ﺮﺩﻧﺪ. ﺁﻧﻬﺎ ﻪ ﺗﺎﺏ ﺗﺤﻤّﻞ ﺍﻦﺣﺮﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺮﺍﻧﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ، ﻫﺮ ﺴ ﺭﺍ ﻪ بیلاخ میداد، دستگیر و ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ. مغولها این حرکت را تحقیر و تمسخر نسبت به خود محسوب میکردند؛ زیرا خاطرۀ کشته شدنِ حقارتبار قویترین سردار خود را یادآوری میکرد. ﺍﺯ اﻦ ﺭﻭ ﺍﺮﺍﻧﺎﻥ که پی به این حسّاسیت برده بودند، در کوچه و بازار ﺑﻪ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﻣﻐﻮﻝ بیلاخ ﻣﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﻓﺮﺍﺭ میکردند. اینچنین ﺷﺪ که اﻦ ﺭﺳﻢ در ایران آرامآرام ﺷﻞ ﺑﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺮﻓﺖ. ترجمه: "تیمور رضایی قیری" از کتاب Persian Historic Story».
پرسشهای بیپاسخی که به دنبال آن مطرح میشوند زیادند و برخی از آنها از همان ابتدای انتشار این شایعه در فضای مجازی، توسّط عدّهای از کاربران جویای حقیقت مطرح شدهاند و نیازی به طرح مجدّد ندارند. در اینجا تنها به موارد ناشی از ناشیگری شایعهپردازان اشاره میکنیم؛ از قبیل اینکه:
1- بامشاد از نامهای باستانی ایرانی است و نامهای مشابه آن در دوران قیامهای "شعوبیّه" به چشم میخورد و نه 600 – 500 سال بعد از آن که نامهای ایرانیان عمدتاً عبدالله و محمّد و حسن و دیگر نامهای اسلامی مشابه است. گویا ایشان دوران حملۀ مغول را با دوران حملۀ اعراب اشتباه گرفتهاند.تیمور
رضایی قیری که نخستین بار این داستان را ساخته و پرداخته بود، پس از اعتراضات صورت
گرفته، با ارسال کامنتهایی، مدّعی شد این داستان در یک کتاب قدیمی چاپ دهلی در انباری
خانۀ مادربزرگش به چشمش خورده و مترجم توجّهی به راست و دروغ بودن آن نداشته است و
بابت آن از کاربران عذرخواهی میکند. وی سپس ورژن دیگری از این داستان را به عنوان
اصلاح ترجمۀ اوّلی انتشار داده و جملات چندی را نیز به آن افزود که بنده در بالا
تلفیق دو متن را با یکدیگر آوردهام. ولی معلوم نیست اصلاح ترجمه چگونه میتواند باعث
افزودن فرازهای دیگر به متن شود؟! هیچ کس را به دروغگویی متّهم نمیکنم، ولی
عجالتاً این ادّعا را باور ندارم و معتقدم از اساس ترجمهای در کار نبوده است و
فرد نامبرده در اصل نویسندۀ ابتدایی این متن است. امّا متأسّفانه قضیه به همین جا
ختم نمیشود. . همکار ایشان پروفسور دکتر فاروق صفیزاده که دارای چندین دکترای همزمان
-از جمله تاریخ- است و پیشتر در شرح احوالات گروهی از مورّخان معاصر معرّفی شد،
این داستان جعلی بی سر و پا را با آب و تاب تمام در نوشتههای خود انعکاس داده و
روی آن جولان کرده است. اساساً تاریخ رشتهای است که یا باید به تنهایی آموخته شود
یا در کنار علومی چون جامعهشناسی؛ و اگر در نزد علومی غیر از آنچه که زیرمجموعۀ
"علم عمران" -به قول ابن خلدون- هستند، فرا گرفته شود، مانند طلا که در مجاورت
نقره [به اصطلاح زرگران] خورده میشود، تباه شده و از بین خواهد رفت. چنین دکتراهایی
فقط به درد تزئین طاقچۀ اتاق میحورند و نه چیز دیگر! پرسش مهم اینکه: اساساً هدف اینان از انتشار این شایعات چیست، شکستن رکورد "دروغ سیزده" یا چیز دیگر؟!
این فعّالیتهایی که در حال حاضر به اسم تقویت فرهنگ و ادبیّات بومی و ملّی کشور صورت میگیرد، واقعیّت تلخی است که وجود دارد و تا ریشۀ آنها را نشناسیم، نمیتوانیم در جهت ریشهکن شدنش کاری کنیم. فقط امید داریم که دوستان سایبریمان انشاءالله از این به بعد با دقّت نظر و حسّاسیت بیشتری، موضوعاتی از این قبیل را دنبال کنند.
درباره این سایت